نامه ای به یک دوست 

سلام من را با همین لحن ساده ام پذیرا باش

می نویسم برای تو که دیدمت یا ندیدمت یا اگرم دیدمت درست ندیدمت ولی در ذهن تصورت کرده ام، درست یا غلط اش را وقتی فهمیدم که پی به ماجرایی عمیق بردم...

یادت باشد نیت هشت بار زیارت امسالم تحقق نیافت که نمیدانم خود مقصرم یا روزیم نبود.. 

امسال،تا امروز برایم غوغایی بود فارغ از همه ی خوبی ها و بدی هایش،تلخی هاوشیرینی هایش...

فارغ از همه ی کسانیکه در زندگی ام آمدن و رفتن و.راست میگفت که هر کس ورودش به روان آدمیزاد خواست یزدان پاک است برای رساندن پیامی،حرفی

دوست خوبم آنچه را که مدت ها بود برایش دغدغه داشتی تمام شد و داستان به انتها رسید و کلاغ به خانه اش نرسید...

آب از دهان خیلی ها راه افتاده بود وقتی عکس قدی را دیدند...

رفتگر محله وعده ها را جمع کرد تا در گوشه و کناری که کسی نبیند دفن کند و بخودش ثابت کند که برخی ها حتما 17 میلیارد تومن تبلیغاتشان مثل حقوق روزانه 17 هزار تومن خودش حلال حلال است...

دستان چروکیده و تیپ ظاهری خودش را با تو سنجید ولی صدبار شکر بجا آورد که جای تو نیست،جای تویی که حتی در جمع دانشجویی نتوانستی حرفی برای گفتن داشته باشی

شکر کرد که می‌فهمد فاطمیه چیست و شفاعت فاطمه (س) شامل چه کسانی میشود...

به تو تبریک می‌گویم که گمان نمیکردی بشود ولی شد

باور کن راست میگویم،به تو که از جنس جوانی.. 

پرستوی مهاجرعزیز،آقای اسدی، همه ی آنچه که دیدی نوشتم بهانه ای بود برای آنکه بگویم حال همه ی ما خوبست اما تو باورنکن

 خواستی برایمان روشنگری کنی که قرار ما را برای پنجشنبه تنظیم کردی و کارت دعوت مان را فرستادی تا ما را در دیدار انتخابآتی ات دور هم جمع کنی، سخت است بگویم که جایگاه برای خیلی ها مهم شد،تا جایی که باور و اعتقادشان را زیر پا گذاشتند و مجدانه ایستادند که اگر کوتاه آمده بودن شرایط مان خیلی خوب بود

ما هم تلاش کردیم ولی نه با نفوذ یقین بدان پیروزیم ...

آقای اسدی شما برایمان دعا کن....

آقای اسدی شهادتت مبارک و گوارای وجودت تو مردانه ثابت کردی در تحقق آرمان هایت راسخ تر از خیلی ها بودی

حلالمان کن

والسلام علی من التبع الهدی