هنگامه عید است
و پر است از برکات آمد
ز حرا رسول شیرین حرکات
با خلق عظیم شد رسول اخلاق
بر خلق خوشش زصدق و ایمان صلوات
بعثت نور مبارک باد
هنگامه عید است
و پر است از برکات آمد
ز حرا رسول شیرین حرکات
با خلق عظیم شد رسول اخلاق
بر خلق خوشش زصدق و ایمان صلوات
بعثت نور مبارک باد
آتشفشان درون گاهی با فریاد و گاهی با اشک فوران میکند! اما گدازه های آن سوزان تر است..
این روزها اگر "کمیل " هم بیاید..." ندبه " میخواند
ٲین السبب المتصل بین الارض و السماء
ٲین... ٲین هایمان دردی را دوا نمیکند.
دل من تاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره،
مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟
و تو انگار به قلبم بنویسی:
چه کسی درپی هر غصه ی تو اشک چکانده
چه کسی دست تو را در پس هر رنج گرفته؟
پ.ن1 :
یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ
شرمنده ام ...
شرمنده ام که امشب اعمال هفته ام به شما عرضه می شود
و حتی به اندازه ی دیدن نمره هام، توی سایت دانشگاه
استرس ندارم و نگران نیستم ...
تو فرمودی برای من دعا کن
ظهور م را تقاضا از خدا کن
مداوم عجل الله است وردم
دعایی هم تو بر احوال ما کن
بود هر طپش قلب و دلم گاه و بیگاه :
علیا ولی الله، علیا ولی الله،
علی همسر زهرا ، علی آیه ی عظما،
علی ذکر مسیحا ، علی همدم موسی ،
علی نغمه ی داود ،
علی مقصد و مقصود ، علی جلوه ی معبود ،
در آن وقت که دنیا نبود ، بر نبود ، بحر نبود ،
اثری زخلقت عالم و آدم نبود، که نبود بود و عدم بود ...
علی بود و خدا بود ، خدا بود و علی بود...
علی منجی آدم ، به لبهای مسیح ذکر دمادم ،
وَ برای همه ی عشق ِ دوعالم ، همان حضرت ِِ خاتم ،
بود یار و برادر ، بود مونس و همدم ، علی صاحب ِ پرچم ،
علی کعبه و زمزم ، علی باب ِ همه علم پیمبر ،
علی فاتح ِ خیبر ، بود جان و جانان ِ محمد ،
علی کاشف کرب است ز رخسار محمد ،
وَ در معرکه ی جنگ طرفدارِ محمد ،
وَ در اوج حوادث بود یار محمد،
انگشتـــــــــــــــــــــــــــــان ما نشانه
پنـــــــــــــج تن
و
بنـــــــــــــــــــــــــدهای آن نشانه
چهارده معصوم
است.
پس مراقب کارهای خود باشیــــــــــــــــم...
# این روزها از این نشانه ها عجیب در سر راهم قرار میگیرد نمی دانم چرا؟؟؟؟؟؟؟
سعی دارم بنویسم ولی انگار نوشتن هم توفیق می خواهد و تا آنها نخواهند نمیشود...
# من برای انگشتانم به ترتیب پنج تن و چهارده معصوم اسم گذاشتم...تاکید می کنم رفیق بکن ثمره اش را می بینی!!!
و یک فرشته ای!
در روزگاری که : زن را بـه "تن" می شناسند
غیرت را "بددلی" می نامند
و باحجاب را " اُمل" می دانند ،
تو همچنـان "فرشته" بمان.......
باز یک حال عجیب
پر شده از رنگ حرم
رنگ یک اذن ورود
رنگ یک گنبد زرد
هر حیاطی یک حوض
پر ز آب کوثر
و وضو بر لب حوض
باز هم اذن ورود
یک قدم تا مقصود
در همین حین میان رویا
ناگهان بغض مرا می گیرد
گویی انگار مشرف شده ام......
خداوند گواه است
دلم چشم به راه است
و در حسرت یکــ پلکــ نگاه است...
ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا
برسد کاش به جایی برسد کاش صدایم به صدایی.